شلوغی روزها و دلمشغولی تازه به پر کردن این خالی بزرگ

از بعضی ادمها فارغ از جنسیت یا خاص بودن رابطه ات و فارغ از هزاران موضوع دیگر نمی شود ساده نوشت و گذشت مثلا من از تو نمی نویسم، به بهای ننوشتن از هیچ چیز دیگری! مبادا در فاصله میان واژه ها لانه  کنم دوباره، حرفها را مزه مزه کنم و لابلای خاطرات تو پای بازنگشتنم سست شود میان این همه حرف نگفته با  تو، جدای از بودنت یا نبودنت و خیالت که رهایم نکرده ، اگرچه به خیالت هم نمی رسد چه اندازه؟ باور می کنم که باورش اسان نباشد و فراموش هم نکرده ام که هر باوری مطلق اگر باشد می تواند بدترین شکل استثمار را بارور کند و تهش همان شود که شد از همین رو  به فاصله فکر می کردم به ننوشتن از تو به ناتوانی های خودم ... حالا بی انکه  سطری بنشیند بر سفیدی  کاغذ تو تکرار می شوی میان روزهایم نه به اندازه سابق اما هنوز دلواپس سلامتت می شوم یا دلتنگ مهربانی کلامت و لحظه های بودنت، و  روزهایم را شلوغ تر میکنم به کار یا هر دل مشغولی ساده ای که ثانیه ای جا نگذارد برای نقب زدن به خیالت که نباشی مثل من که در روزگار تو ان همه کمرنگ بوده ام ، نیستم که دیگر نیایی که دلتنگی نکنم ...

نمی شود ، پاک کردن و ننوشتن و گریختن هم راهی نبود که هنوز هم بعد اینهمه سال چشمانم مشتاقانه خطت را دنبال نکند که مسی ... مسی ... مسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.