شهریور

فصل بی رنگ شدن افتاب است و بی قراری های دلم ، تمام عصر دیروز را کنار پنجره ماندم ...

فکر می کردم به نقاش سخاوتمندی می ماند خورشید، روزهای تابستان از تنش به برگها می بخشد تا پس کوچه های پاییزی تهران و حیاط خانه ما پر باشد از تکه های مهر، زرد و نارنجی و سرخ، از طلوع تا غروب ...

تا رهگذران سهم خود را بردارند از دلتنگی یا سرخوشی! یا بی تفاوت به صدای یکنواخت گام هایشان بر برگ ها، گذر کنند

منتظر ماندم شاید آسمان از سر ترس رگبار شود پیش از آن که بغض من آتش ... پیش از ان که شعله بکشد از نگاهم ، کوچه های شهر را بسوزاند،   تمام زرد و نارنجی و سرخ ها را ...

حالا باور بکنی یا نه ، آسمان دلتنگی های مرا می بارد

نظرات 2 + ارسال نظر
ترنج ...ام پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 23:42 http://www.toranjbanooo.persianblog.ir

مسی عزیز چرا اینهمه غمگینی ؟

فروز دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 07:51

دلتنگیهایت راقربان .کاش یکی ازاین روزهاسهم سرخوشی ات رابرداری وسرمست برقصی تاته دنیا.نقاش همه شعرهای نسروده.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.